خونه عزيز فريده
امشب با عمه مريم و عمو امير و بچه ها رفتيم خونه عزيز فريده كه طبق معلول سه نفري خونه رو زير و رو كردين و كلي بازي كردين و با گوش ندادن به حرف مامان كلي مامان مونا رو حرص دادي.موقع خداحافظي هم داستان هميشگي گريه كردن پشت عمه مريم اينا رو شروع كردي .خلاصه انقدر گريه كردي كه عمو امير طاقت نياورد و بردش تو ماشين خودش تا دم خونه خودمون بيارتت نزديكاي خونه دوباره چشمت به آبميوه و بستني افتاده بود و درخواست بستني كرده بودي وقتي هم عمه مريم به عمو امير گفته بود وايستا براش بستني بخريم كلي عمه رو بوس كرده بودي.خلاصه وايستاديم بستني خورديم ولي خوب موقع خداحافظي دوباره شما تو ماشين گريه سر دادي و مامان مونا رو حسابي كلافه تر كردي.خدا كنه زودتر اين عادت...